تمام راه ظهور تو با گناه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم
كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم
تمام راه ظهور تو با گناه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم
كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم
باز هم، صحبت فرداست قرارِ ما ها
باز هم، خیر ندیدیم از این فرداها
چقدر پای همین وعده ی تو پیر شدند
جگر “مادر ها” موی سر “بابا ها “
غزلی از فاضل نظری
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار ابر بهاری، ببار... کافی نیست
چنان که یخ زده تقویم ها اگر هر روز
هزار بار بیاید بهار، کافی نیست
متن کامل شعر در ادامه مطلب
دو شهر مانده به آواز قاصدک بی تو
شمارگان غزل می خورد محک بی تو
چقدر واژه هرگز نگفته می ماند
به روی وصله دستان پر ترک بی تو
متن کامل شعر در ادامه مطلب
در امتداد خزان ، روزها زمستانی
و در غیاب شما ، آفتاب زندانی
جسارت است ولی یک سوال می پرسم
چقدر در پس پرده حضور پنهانی ؟
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
نيستی! روزگار خوبی نيست... زندگی تلخی بدی دارد
مثل صبحی که از سر و رويش، ذره ذره غروب می بارد
عصرهای گرفته ی اين باغ، پنجره - پنجره... کلاغ - کلاغ
در فراق تو اين سياهی را، دستهايم چقدر بشمارد ؟
معنی فاصله ها چيست برايم بنويس
درد اين واژه سرا چيست برايم بنويس
تو تماشاگر من بلکه نه من فاصله ای
علت دوری ما چيست برايم بنويس
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو
تعداد صفحات : 4