خورشید رفته عشق بیارد برایمان
در پشت ابر مانده تبار دوازده
در لابه لای غربت خود غوطه میخورد
در سیل اشک، دار و ندار دوازده
ساعت هنوز عاشق وقت رسیدن است
افتاده باز دورِ مدار دوازده
دست زمان به صورت آن ماه قد نداد
بالا گرفته قامت یار دوازده
ساعت از انتظار سرش درد میکند
حتی زمین شده ست دچار دوازده
در ایستگاه عقربه ها ایستاده ایم
چشم انتظار سوتِ قطار دوازد
مرضیه عاطفی
کاربران گرامی: اشعار ودل نوشته های مهدوی خود را جهت انتشار در سایت از طریق فرم ارتباط با ما یا تالار گفتمان ارسال نمائید