پلکي بزن تا دشتها , گندم برقصند
بوي طراوت بشکفد، باران بگيرد
پلکي بزن تا غنچهها شبنم بخندند
باغ از بهار خندهي گل، جان بگيرد
پلکي بزن تا ريشههاي شب بخشکد
تا صبح صادق، عمر جاويدان بگيرد
ايمان به فصل سرد؟ هرگز، تا تو هستي
هرگز مبادا فصل يخبندان بگيرد
از ديو و دد، مولا! ملولم، جلوه گر شو
تا زندگي بوي خوش انسان بگيرد
مولا! بهار خندهات را منتشر کن
تا فصل سرما در زمين پايان بگيرد
شاعر ناشناس